- فرو آوردن
- فرود آوردن، پایین آوردن، منزل دادن
معنی فرو آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- فرو آوردن
- پایین آوردن فرود آوردن نزول دادن، بمنزل کسی وارد کردن
- فرو آوردن ((~. وَ یا وُ دَ))
- پایین آوردن، به منزل کسی وارد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خودداری از بروز حالتی مثل خشم یا خنده یا حرف و مانند آن، از میان برداشتن، نابود کردن
حاصل کردن
پایین آوردن، نازل کردن تنزیل، پیاده کردن، پایین کردن مقابل برآوردن، (چنانکه در عضاده اسطرلاب موقع رصد کواکب)
بلعیدن بحلق فرو بردن، تحمل کردن، یا فرو خوردن خشم (غیظ) خودداری کردن از اظهار آن کظم غیظ
پایین آوردن
حاصل کردن، ساختن
توجه کردن اقبال کردن (بجهتی یا به سوی شخصی)
توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
فرود آوردن: تا ایشان هم در آنجا قدر خود بدانند که بچه ارزند و شایسته فرو آورد کجا اند
پائین آوردن
توجه کردن، میل کردن، پرورش دادن
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
متوجه شدن، توجه کردن، رو کردن
زور دادن فشار آوردن، تعدی کردن ستم کردن
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
فراهم آوردن، گرد کردن، پیش آوردن، برای مثال نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز / می خوش بوی فراز آور و بربط بنواز (منوچهری - ۵۱)
زور دادن، فشار دادن، فشار وارد کردن بر کسی یا بر چیزی
تفاخر کردن فخر فروختن
استراحت کردن، آسودن
پیش آوردن آوردن، یافتن حاصل کردن، فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن: فراز آورد گونه گون سیم و زر، کشانیدن به جایی یا بسوی چیزی، فرود آوردن، پدید آوردن، بالا کشیدن برآوردن
پاک کردن زدودن: باد خزان نگر که ز بستان فرو سترد آن نقشهای طرفه و نیکو نگارها. (شیبانی. گنج سخن 241: 3)
سرازیر شدن بسرعت پایین آمدن، فرونشستن آب
رو آوردن، توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن